jump to navigation

جام زهر را می نوشم و به کروبی رأی می دهم! 31 مِی, 2009

Posted by آنام in دو دو تا.
Tags:
11 comments

من تصمیم دارم به کروبی رأی بدهم، این را کمابیش خیلی از دوستانم فهمیده اند. اگر انتخابات به دور دوم کشیده شد و موسوی هم به دور دوم رفت و در مقابل احمدی نژاد قرار گرفت، به موسوی رأی خواهم داد.

رأی دادن به کروبی به قول امام (!) برای من از خوردن جام زهر هم بدتر است. دوستی نوشته بود که این آدم از خودش چیزی ندارد، حرف توی دهانش می گذارند، در جواب گفتم: این ابله، حرفی را هم که در دهانش می گذارند نمی تواند مثل آدم بیان کند.

من به کروبی رأی می دهم چون 1) نمی خواهم احمدی نژاد رئیس جمهور باشد 2) از ریاست جمهوری میرحسین هم می ترسم 3) فکر می کنم باز این مردک برنامه‌های اقتصادی حداقل بهتری از بقیه دارد.

من احتمالاً بعد از اینکه اسم کروبی را روی برگه‌ی رأی نوشتم و برگه را انگشت زدم باید چند روز به طور مداوم دستم را با آب و صابون بشورم تا احساس نکنم دستم هنوز کثیف است.

لطفاً این را متوجه باشیم!

چیزی که من این روزها متوجه نمی شوم این است که بعضی از دوستان از کروبی و موسوی بت می سازند! یکی قرار است بیاید که اباما شود (واقعاً این شعار بی‌مایه‌ی «تغییر» کروبی حالم را بهم می‌زند)، دومی فرشته نجات است. این خبرها نیست!

هیچکدام از این آقایان حتی درصد کوچکی از ایده‌آلهای من را هم نمایندگی نمی کنند، رأی من سلبی است و نه ایجابی.

رأی من به کروبی در مرحله اول یک «نه» است به احمدی نژاد، موسی و رضایی و در مرحله دوم هم احتمالاً یک «نه» به احمدی نژاد.

همین!

پی نوشت: چرا کروبی را به موسوی ترجیح می دهم: برای اینکه ترجیح می دهم حداقل به شعار تغییر قانون اساسی، حقوق شهروندی، و خروج پول نفت از سبد دولت و … در مقابل شعار بازگشت به روزهای اول انقلاب، نوستالژی اقتصاد دولتی و اسلام ناب محمدی و سرمایه دار طرفدار مستضعفین رأی بدهم.

موسوی نه حرف جذابی زده، نه اصرار دارد بزند! ایشان حتی اصرار دارد روشن نمایند که این چیزهایی که به او نسبت می دهند، نیست: اکراه دارد بگوید اصلاح طلب است، مانع سخنرانی نماینده نهضت آزادی در گردهمایی اصلاح طلبان می شود، فاصله خود را با مشارکت و حجاریان و … حفظ کرده.

بد تر از اینها: وقتی پای کنترل تورم به میان می آید، در بند پنجم برنامه اش می گوید: «اجتناب از اجرای سياستهای تورم زا به ويژه در قيمت گذاری کالاها و خدمات دولتی» (یاد طرح تثبیت قیمتها نیفتادید؟ اصلاً این کلمه قیمت گذاری کلمه احمقانه ای است، قیمت را باید بازار آزاد تعیین کند)، وقتی صحبت از حمایت از تولید داخل می شود، برنامه اش تمرکز بر کنترل واردات است (به جای تلاش برای ارتقاء بهره وری).

واقعاً متأسفم که مجبوریم بین این چهار نفر یکی را انتخاب کنیم و واقعاً امیدوارم که حداقل از بین اینها کروبی انتخاب شود.

رأی دادن: آری یا نه؟ 12 مِی, 2009

Posted by آنام in دو دو تا.
Tags:
2 comments

رأی بدهیم یا نه؟

پیش فرض اول: من اساساً معتقد نیستم که این این سوال همواره یک جواب ثابت بله و یا خیر دارد. رأی دادن یا ندادن یک کنش سیاسی است و به نظر من برای انجام هر عمل سیاسی باید با توجه به شرایط و مقتضیات زمان تصمیم گرفت. سیاست عرصه «ممکن» هاست و نه لزوماً «ضروری» ها.

پس بهتر است سوال اول نوشته را تغییر دهیم: در انتخابات آتی ریاست جمهوری رأی بدهیم یا نه؟

راستش پاسخ به این سوال را هنوز نمی دانم. در واقع هنوز تصمیم روشنی در این باره ندارم.

این روزها مشغول کلنجار رفتن هستم تا به تصمیم برسم، چه برای رأی دادن و چه برای رأی ندادن دلایلی دارم که بعضی از آنها را فهرست وار مرور می کنم:

چرا نباید رأی داد:

برهان اصولگرایانه: با استفاده از ابزار غیر دموکراتیک نمی توان به یک هدف دموکراتیک رسید. شرکت در انتخاباتی غیرآزاد، غیر منصفانه و غیر دموکراتیک ممکن است فواید کوچکی در کوتاه مدت نصیبمان کند (بدون شک کروبی و موسوی و حتی شاید رضایی از احمدی‌نژآد بهتر هستند)، اما این حضور با نهادینه کردن یک فرآیند غیردموکراتیک در درازمدت باعث دور شدن ما از هدف غایی رسیدن به یک جامعه آزاد و دموکراتیک می‌شود. مطابق این استدلال تا وقتی که یک انتخابات فاقد حداقلهای دموکراتیک (این حداقل ها کدامند؟ خودش سوال مهمی است.) است نباید در آن شرکت کرد.

برهان عملگرایانه: جمهوری اسلامی ایران هیچ نوع اپوزیسیون منسجم و درست و حسابی ندارد. پس اصلاح این نظام فقط از طریق گروههای سیاسی درونی آن (گروههای وفادار به نظام) ممکن است. در بین این گروهها هم فقط همین به اصطلاح «اصلاح طلبان» هستند که به نظر می‌آید به ارزشهای دموکراتیک معتقد هستند (واقعاً هستند؟).

با توجه به اینکه جناح اصولگرا پایگاه رأی کمابیش ثابتی دارد که همواره و تحت هر شرایطی به کاندیداهای آنان رأی خواهند داد، شرکت نکردن بخشی از توده‌های مردم ناراضی در انتخابات عملاً به ضرر اصلاح‌طلبان تمام می‌شود و نکته ماجرا دقیقاً در همین جاست: این اصلاح طلبها مجبور می‌شوند برای جلب رضایت این توده ناراضی و آوردن آنها به پای صندوق های رأی شعارهای رادیکال تر بدهند. (انتخابات اخیر: اصلاح قانون اساسی، تلویزیون خصوصی، جمع آوری گشت ارشاد، مخالفت با اعدام کودکان، …).

پیش‌بینی این استدلال در صورتی به وقوع می‌پیوندد که تعداد این گروه ناراضی تحریم کننده در هر انتخابات نسبت به قبل افزایش پیدا کند. (با توجه به اینکه این گروه هم توده‌های پراکنده‌ای هستند که توسط هیچ گروه سیاسی منسجمی رهبری نمی‌شوند، آیا واقعاً می‌توان به این موضوع امیدوار بود؟)

چرا باید رأی داد:

برهان اصولگرایانه: دموکراسی یک پروسه است و نه یک پروژه. امیدواری به نهادینه شدن سازوکارهای دموکراتیک در کوتاه مدت کمی خوش‌بینانه است و در جامعه‌ی ایران با سابقه طولانی مدت فرهنگ استبدادی و سابقه کوتاه مدت برخورداری حکومتها از درآمد سرشار نفت (که حکومت را از پول مردم – مالیات – و در نتیجه از رأی آنها بی نیاز می کند)، تا حد زیادی خوش خیالی.

دموکراسی شیوه حکومت مردمان دموکرات است و در ایران هنوز به اندازه کافی «مردم دموکرات» نداریم. بنابراین مهمترین مانع دستیابی به دموکراسی در ایران حکومتهای غیر دموکرات نیستند، این نوع حکومتها نیز در واقع معلول، یک علت اصلی هستند و آن عقب ماندگی کلی جامعه است. بنابراین استدلال، خوش خیالی است که بنشینید و منتظر باشید که حکومت انتخابات آزاد برگزار کند و بعد در آن شرکت کنید، این اتفاق خودش هرگز نمی افتد! بلکه باید حتی فرصتهای کوچک برای حرکت رو به جلو را غنیمت شمرد حتی اگر این فرصت، صرفاً فرصتی باشد برای جلوگیری از بازگشت به عقب، باز مغتنم است.

برهان عملگرایانه: صرف نظر از اینکه رأی دادن کلاً درست هست یا نه، شرایط انتخابات فعلی بسیار خاص است. تورم بیست و چند درصدی به مدت حدود چهار سال پیاپی، افزایش وحشتناک بیکاری، خطر تشدید تحریمهای کمرشکن بین المللی و حتی خطر درگیر شدن در یک جنگ احمقانه. اینها مشکلاتی است که شاید فقط یکی از آنها برای فروپاشاندن یک جامعه کافی باشد. تداوم این روند فعلی در چهار سال آینده ممکن است به تباه شدن زندگی یک نسل (و شاید بیشتر) منجر گردد، پس باید به مخالفان احمدی‌نژاد رأی داد.

بعد از نوشتن این مطلب وقتی دوباره آنرا از اول خواندم دیدم که واقعاً تک تک این برهانها هنوز به نظرم منطقی هستند. فرنگیها به چنین وضعیتی می گویند Dilemma، این کلمه معادل فارسی سر راستی ندارد، شاید بشود به آن گفت: «وضعیت غامض».

راستش هر روز که فکر می کنم تصمیم خود را برای رأی دادن گرفته ام (اگر بخواهم رأی بدهم البته به کروبی رأی خواهم داد) ولی اتفاق تازه ای می افتد و منصرف می شوم و بعد دوباره (احتمالاً تنها با مشاهده قیافه رییس جمهور محترم) از انصراف خودم منصرف می شوم و به خودم می گویم: حتماً باید رأی داد…

روشهای بازجویی پیشرفته! 9 مِی, 2009

Posted by آنام in دو دو تا.
Tags:
1 comment so far

برای اون دسته از شما که در جریان ماجرا نیستید:

دولت جناب آقای بوش اجازه ویژه‌ای برای بازجوهای CIA به منظور استفاده از روشهایی که اسم آنرا Enhance Interrogation Techniques گذاشته بودند، صادر کرده بود. حالا منظور از این Enhanced Interrogation techniques چی بوده؟

ترجمه فارسی این عبارت پر طمطراق معادل است با: روشهای بازجویی ارتقاء یافته.

WB1

منظور از این روشها چیست؟ بی‌خوابی دادن به متهم (بعضاً تا مدت یک هفته)، ترساندن او توسط حیوانات و حشرات، تکنیکی به نام WaterBoarding (در این روش مظنون را سربالا روی تخته می خوابانند و روی صورت او آب می‌ریزند به گونه ای که ناگزیر حجم زیادی آب وارد ریه او می شود و احساس خفگی می کند، از این روش در قرون وسطی و در دوران انگیزاسیون در اسپانیا زیاد استفاده می شده است) و … بخشی از این تکنیک ها هستند!

یعنی به زبان خیلی ساده، این کارها یعنی همان شکنجه‌ی خودمان!

از نزدیک دو سه سال پیش پیگیر بحثهای مربوط به این روشها بوده ام، تا اینکه اخیراً اباما دستوری صادر کرد مبنی بر توقف استفاده از این تکنیکها و در یک سخنرانی صراحتاً گفت که اینها شکنجه هستند! مطابق قوانین آمریکا شکنجه جرم است و وقتی رئیس جمهور می گوید کاری شکنجه است انتظار منطقی از او این است که به دادستان کل (Attorney general) دستور تعقیب قضایی ماجرا را بدهد. اباما البته گفت که فکر نمی کند ماموران سیا و افرادی که اقدام به انجام این شکنجه ها کرده اند باید مجازات شوند اما در مورد کله گنده‌ها (آنها که دستور استفاده از این روها را داده‌اند) گفته که مخالفتی با مجازات آنها ندارد و دادستان کل می تواند خود اگر صلاح دید اقدام کند.

WB

طبق مثل معروف چوب و گربه دزده و … بلافاصله صدای جناب آقای دیک چنی بزرگ (البته از نظر قد و هیکل) در آمده و ایشان خواسته اند که یادداشتهای داخلیِ محرمانه‌ی کاخ سفید که در آنها تأیید شده که این روشها مفید بوده‌اند و CIA به کمک آنها به اطلاعات بسیار مفیدی دست یافته که باعث شده جان میلیونها آمریکایی از خطر حملات تروریستی محافظت شود، منتشر گردند.

بلافاصله بعد از این موضوع دعوای رسانه‌ای بین دو گروه درباره‌ی مفید بودن یا نبودن این روشها و این حقیقت که آیا اطلاعاتی که از طریق این روشها (شکنجه‌ی خودمان) بدست می آید دقیق هستند یا خیر و … شروع شد.

در این بین ناگهان خود اباما وارد بحث شده و به سراغ اصل موضوع رفته و می گوید: «هیچ اهمیتی ندارد که این روشها مفید بوده اند یا نه، نکته اینجاست که این روشها درست نیستند» و اگر بخواهم دقیق بگویم، اضافه کرده است که: «این روشها ما را آن گونه که واقعاٌ هستیم معرفی نمی کنند. [معرف ارزشهای واقعی ما نیستند]» خب به این می گویند حرف حساب! (بعضی وقتها این اباما واقعاً دوست داشتنی است!)

mp_main_wide_SeymourHersh452با پیگیری روزنامه‌ها و شبکه‌های خبری هر روز برگ تازه‌ای به این پرونده اضافه می‌شد و سرنخها کم کم داشت به جناب آقای گربه دزده می رسید که… گل بود به سبزه نیز آراسته شد: جناب آقای سیمور هرش (روزنامه نگار برنده‌ی پولیتزر، که البته نظرها درباره‌ی ایشان متفاوت است و متضاد) چند روز پیش در یک سخنرانی فاش کرد که آقای چنی در دولت بوش مسوولیت رهبری گروهی را بر عهده داشته است به نام: Executive Assasination Ring. یا «حلقه عملیاتی ترور».

این گروه که زیر نظر مستقیم شخص معاون اول رئیس جمهور آمریکا فعالیت می کرده است وظیفه داشته که به قول خودشان «دشمنان آمریکا» را در نقاط مختلف جهان شناسایی کند و آنها را ترور نماید. این گروه در هر کشوری عملیات خود را بدون اطلاع سفیر آمریکا در آن کشور و حتی بدون اطلاع CIA انجام می‌داده و هیچ نوع نظارتی از سوی کنگره یا هر نهاد امنیتی و اطلاعاتی دیگری در آمریکا روی آن وجود نداشته است.

کریستوفر هیچنز روزنامه نگار معروف، آتئیست بسیار مشهور، از طرفداران پر و پاقرص حمله آمریکا به عراق و از منتقدان سرسخت ارتش اسرائیل (این آدم کلاً آدم جالبی است، جز دو سه نفری است که تقریباً همه نوشته ها و ویدئو ها و مطالب او را دنبال می کنم) کتابی دارد با عنوان: «خدا بزرگ نیست: چگونه مذهب همه چیز را مسموم می‌کند.» بوش و دار و دسته نئوکانهای اوانجلیست پیرامون او مثال روشنی هستند در اثبات صحت این گفته هیچنز.

نکته جالب اینکه خود هیچنز به دعوت نشریه معروف Vanity Fair قبول کرده که تحت WaterBaording قرار بگیرد، فیلم شکنجه هیچنز را می توانید در اینجا تماشا کنید.

اخیراً یک نظرسنجی توسط موسسه Pew Search Center درباره شکنجه در آمریکا انجام شده است. در این نظر سنجی در پاسخ به این وسال که «آیا شرایطی وجود دارد که استفاده از شکنجه در آن قابل اوجیه باشد»، قریب به 60% از کلیسا رو ها گفته اند «بله» در حالیکه کلاً 40% از سایر مردم به این سوال پاسخ مثبت می دهند. آیا واقعاً مذهبی بودن به معنی با اخلاق تر بودن است؟